فقط کافیه تو مسیر شاد و پرلذت و رو به جلویی که خودت میدونی، شادِ بی نهایت و پروژه ای، با نگاه به افق دید بی انتهای مسیرت پیش بری، رهای رها.
"همهی کارهای ما، یک نوع مبارزه است. زندگی، میدان مبارزه است. شما در خانهی خودتان هم که نشسته باشید، مجبورید چالشی را بر خودتان تحمیل کنید تا بتوانید تنفّس کنید و ادامهی حیات دهید. مبارزهها فرق میکند؛ کوچک و بزرگش فرق میکند؛ شخصی و عمومیاش فرق میکند؛ جهت گیری انسانی و ضدّانسانیاش فرق میکند؛ همه در حال مبارزهاند. اینکه گفتهاند انّما الحیاة عقیدة و جهاد»، یک واقعیت است. انسان راهی را انتخاب میکند و در آن راه مشغول چالش و مبارزه میشود. زندگی این است."
بخشی از بیانات رهبری (1379)
میگفت:
اصل بلایی که این 15 سال سر خود آوردم اینه که فکرم از یه حدی دیگه بالاتر نمیره که باعث میشه سطوح کوتاه رو بلند ببینم و به جای فرسخ ها بالاتر از بالاترین سیر کردن، محو افرادی بشم که تو اوی سطوح پایین سیر میکنند
میگفت:
بلایی که سر خودم آوردم اینه که به خودم دیگه فکر نمیکنم، به جاش به دیگران توجه میکنم و مسلماً ازشون ضرر میکنم و سر جای خودم قرار نمیگیرم و از سطح خودم پایین تر رفتار میکنم
کو اون فکر بلند من که با لذت و سرعت توش سیر میکردم.؟
کو اون مسیر درست من که تا قله اش فقط یه اراده لحظه ای فاصله بود.؟
یاد بخیر اون زمانی که هر چند ماه یکبار که پشت سر خودم رو نگاه میکردم، فاصله زیادی رو طی شده میدیدم و حرکت رو به جلو رو حس میکردم
حتی افرادی که در سطوح پایین هم سیر می کنند، حرکتی رو به جلو دارند، تا جایی که می فهمند، منفعت خود را می خواهند و برایش حرص می زنند و می دوند و به دست می آورند و رشد می کنند، و تو باید فرسنگها بالاتر و پرلذت تر حرکت کنی تو را چه شده است که تا این حد سقوط کردی؟ تا این حد خودت را فراموش کرده ای و تا این حد از کِیف و لذت خواسته های منحصر به فردت دور شده ای؟
درباره این سایت